جدول جو
جدول جو

معنی گلگونه کردن - جستجوی لغت در جدول جو

گلگونه کردن
(سَ / سِ مُ رَ / رِ دَ دَ)
سرخ رنگ کردن:
سیب را هر طرفی داده طبیعت رنگی
هم بدانگونه که گلگونه کند روی نگار.
سعدی.
گاهی ز صنع ماشطه بر روی خوب روز
گلگونۀ شفق کند و سرمۀ دجی.
سعدی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(سَ / سِ گَ دی دَ)
سرخ کردن:
شوم جامۀ رزم بیرون کنم
به می روی پژمرده گلگون کنم.
فردوسی.
زردرویی میکشم زآن طبعنازک بی گناه
ساقیا جامی بده تا چهره را گلگون کنم.
حافظ
لغت نامه دهخدا
(پَ / پِ وَ تَ / تِ تَ)
تغییر دادن. مبدل کردن:
بدیشان چنین گفت امشب خروش
دگرگونه تر کرد باید ز دوش.
فردوسی.
مر قول مزور سخنی باشد کآن را
گوینده دگرگونه کند ساعت دیگر.
ناصرخسرو.
- جامه دگرگونه کردن، تبدیل کردن آن. مبدل ساختن آن. بگردانیدن آن:
نبود آگه که شاهان جامۀ راه
دگرگونه کنند از بیم بدخواه.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(سَ تَرْ وَ کَ دَ)
مدور کردن. گرد کردن. بشکل گلوله درآوردن، مجازاً خوردن غذایی و این را در حال تعریض گویند: بشین غذا را گلوله کن، یعنی زهرمار کن
لغت نامه دهخدا